دخترشرقی

سلام به وب من خوش آمدید(آرزو)

شاید قانون دنیا باشد: تو صاحب آرزویی

 

باشی که شیرینی تعبیرش از آن دیگریست!!!

 

نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:داستان,نوشته,پندآموز,داستان پادشاه,ثروتمند شدن گدا,بخشندگی پادشاه,ساعت 13:58 توسط آرزو| |

من زانوهایم را به آغوش کشیده بودم

 

وقتی او برای آغوش دیگری زانو زده بود!

 

نوشته شده در یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:داستان, عشق,معنی عشق, عشق واقعی,ساعت 1:13 توسط آرزو| |

نه عزیز زیبای من!

خبری از قرص های اعصاب و بی خوابی نیست!

 

بعد از تو تازه فهمیدم که ... چقدر تنهایی به

 

آدم خوش می گذره!!!

 

من وتو از همان اول محکوم به از دست دادن

 

بودیم! تو همان یه ذره احساست را....

 

و من تمام زندگی ام را !!!

نوشته شده در پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:مطلب,داستان,لبخند تلخ,غم انگیز,دلشکسته,,ساعت 17:12 توسط آرزو| |

روزگار عجیب و غریبی شده باید از عشق

 

نوشت تا بیاموزیم بیش از پیش به هم

 

عشق بورزیم. حالا داستان بخونید!!!

 

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی

 

آبله سختی گرفت وبستری شد

 

نامزدش هر روز به عیادتش می رفت

 

و از درد چشمانش می نالید بیماری

 

زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش

 

 را پوشاند.مرد جوان عصا زنان به

 

عیادت نامزدش می رفت و از درد

 

چشم مینالید. موعد عروسی فرا

 

رسید. زن نگران صورت خود بود که

 

آبله آن را از شکل انداخته بود و شوهر

 

او هم کور شده بود. مردم می گفتند

 

چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که

 

شوهرش نابینا باشد. بیست سال بعد

 

از ازدواج زن از دنیا رفت مرد عصایش را

 

کنار گذاشت و چشمانش را گشود

 

همه تعجب کردند.مرد گفت:( من کاری

 

جز شرط عشق را به جا نیاوردم)

نوشته شده در جمعه 15 دی 1391برچسب:داستان, عشق,معنی عشق, عشق واقعی,ساعت 19:36 توسط آرزو| |

Design By : Mihantheme